عکس مربوط به 28 سالگی قاسم پهلوان حدودا سال 1334 خورشیدی
نویسنده:مهندس نقدعلی علوی فر
در اعتراض به اهانت به پیامبر اعظم(ص)
پاریوقتها، خداوند هدیهای به ما میدهد که باعث میشود دوباره یادش کنیم.
پاریوقتها میبینی آنقدر در این زندهگی ماشینی فرو رفتهایم که اصلاً خدا و پیغامبر حالیمان نمیشود.آنقدر – تا مرزِ غرق شدن – پیش میرویم که تمامِ معیشت و گذرانِ عمر و سر و کارمان، می شود چرتکه و حساب و کتاب و شمردن انگشتان دست و پا! فقط آموختهایم محاسباتی زندهگی کنیم و یا به معنای أدق و أصح، سپری کنیم ایاممان را؛ که پر واضح است توفیر میکند با زندهگی کردن و زیستنِ ایام. و میبینی همین انگشتهایی که چندی پیش، الله های بعد از "السلام علیکم" نمازهایت را میشمردند،شدهاند وسیلهای برای شمارش هرآنچه که قربتاً إلی إلا الله ! و این یعنی کلاً حذفِ خالق و توکل و دین و مذهب از زندهگانی.که اگر نگوییم همه،شایسته است که بخش کثیری از این قصور را پایِ لوحِ عمل رسانه بنویسیم.موجودی که مدت مدیدی است خوان سلطهاش را،سلطهی پوشالیاش را بر جهان گسترده است است. و بناست که در این نوشتار، زاویهای از این خوانِ الوان! را کتابت کنم؛ قانونِ نانوشتهای هست که میگوید: نقل و اظهار نظر دربارهی هرچیز – حالا چه تعریف باشد و تمجید و چه فحش و دشنام و ناسزا – مخاطب را راغبتر میکند برای کشف و رسیدن به همان چیز! حالا تو خود به جای "چیز" بگذار واژههایی چون "کتاب"، "فیلم"، "موزیک" و قس علی هذا !اما پاریوقتها، این قانون هم،بهسانِ دیگر قوانین،استثناهایی دارد و استثنایِ امروزیِ این قانون، "معصومیتِ مسلمانان" است.Innocence of Muslims.فیلمی که عوضِ ظاهر عنوانش، باطن و واقعِ دیگری دارد که بازهم عوضِ همین باطن و واقعش که مثلاً میخواهد چهره و هویتی منفور از اسلام و رسول الله (ص) به خوردِ بیننده بدهد، آنچنان محبوب کرده این دین و پیغامبرش را این روزها، که شاید اگر خودمان میخواستیم با کارِ فرهنگی! دینمان را در برونتر از مرزها بیشتر تبلیغ و ترویج کنیم، سالها زمان میطلبید و خروارها اراده! خصوصاً که با این وضعِ گرانی! . اما این به مددِ حضرتِ حق و بشارتش " ومکروا و مکرالله والله خیر الماکرین" میسر شد.
معصومیتِ مسلمانان که نامش را در هنگام ساخت و قبلترش، "جنگ جویان صحرا" و "بی گناهی بن لادن" به کلهی بازیگرانش قالب کرده بودند! اولبار،در اولِ ژوئیه و به زبان انگلیسی در یوتیوب گذاشته شد.
کلِ فیلم نه داستان جدیای دارد و نه از استانداردهای هالیوود برخوردار است. طرفه آن که توهینآمیزترین اظهارات به اسلام و رسول الله (ص)، در زمان تهیهی فیلم، توسطِ بازیگران اظهار نشده بودند و بعداً و به هنگامِ دوبله به صدای فیلم افزوده شده است. مثلاً خودِ واژهی "محمد" را به هنگام ساختِ فیلم، "مستر جونز" – که شباهت دارد در موقع لب زدن، به "محمد"- میگفتهاند که این، بعداً و به هنگام دوبله، به "محمد" تغییر داده شده است.
سیندی لی گارسیا، یکی از بازیگرانِ زنِ فیلم، گفته است که عنوانِ فیلم،"جنگ جویان صحرا" و موضوعش هم " زنده گی در مصر 2000سال پیش" به وی گفته شده بود و ادعا کرده که کارگردان این فیلم را به دادگاه خواهد کشاند. کارگردانی که بدواً، خودش را سام باسیل معرفی کرده بود و اینروزها پلیسِ ینگه دنیا! کاشف به عمل آمده که این نام، جعلی بوده و اسمِ اصلیِ این فرد، که یک مسیحیِ قبطی است، نقولا باسیلی نقولا (یا نکولا) است.
اما قراری نیست تا در این نوشتار، نقدی برانم بر این فیلمِ نادیده، هرچند که به قول امیرخانیِ عزیز:" این را هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهلِ به فعل، منافیِ علمِ به تبع نیست." که اینهم جزوِ همان قانون چند بند پیشتر و جزوِ همان استثناء است که میتوان برای این چنین "چیز"ها، نا دیده و نا خوانده و نا شنوده هم نقد نوشت و مرتکبِ خطای چندان سهمگینی هم نشد.
اما قرار بود – که ان شاءا... برقرار شده باشد! – در این نوشتار، بنایِ اصلی بر این باشد که اندکی تأمل کنیم که چگونه پاریوقتها خداوند هدیهای به ما میدهد که باعث میشود دوباره یادش کنیم! آنهم هدیهای از بطنِ دشمن.
و چه زیبا مکرشان را به خودشان بازمیگرداند، خداوند. واقعاً نمیدانم به حالِ این مکارههای بدبخت، دل بسوزانم و آه کِشم، یا خنده سر دهم و فریادی از سرِ خوشی!